خداوند، ابراهیم و قربانی فرزند

ترفند معمول آتئیست‌ها در تلاش برای بی‌اعتبارکردن وحی و یکپارچگی کتاب مقدس این است که سعی می‌کنند یک قسمت را در برابر بخشی دیگر قرار دهند، با این ادعا که از یک اختلاف پرده برمی‌دارند. نمونه این تلاش‌ها امتناع از ارزیابی عینی و منصفانه داده‌های متنی است. دن بارکر خداناباور در مناظره خود با کایل بات، نویسنده نشریه Apologetics در دانشگاه کارولینای جنوبی، اصرار داشت که خداوند قربانی‌کردن انسان را با عملِ اخلاقاً غیرمسئولانه خود مبنی بر اینکه به ابراهیم دستور داده پسرش اسحاق را قربانی کند، تأیید کرده است. بارکر در اولین سخنرانی خود گفت:

آیا او [خداوند] قربانی انسان را می‌پذیرد؟ در برخی از آیات بله در برخی آیات خیر. ابراهیم را به یاد بیاورید؛ زمانی که از ابراهیم خواست تا پسرش اسحاق را قربانی کند. درحقیقت ابراهیم باید می‌گفت: «نه، من از تو بهترم، من پسرم را نمی‌کشم.»

از قضا، به دلیل ماهیت بی‌هدف و ذهنی «اخلاق» خداناباورانه، آتئیست‌ها هیچ مبنای عینی یا معیار مطلقی برای ارزیابیِ گرفتن حیات و جان، حتی حیات حیوانی یا گیاهی، ندارند. بااین‌حال، حتی متفکرانِ لیبرال افراطی، شرایطی را پذیرفته‌اند که در آن ممکن است پایان‌دادن به زندگی یک همنوع کار درستی باشد (مثلاً اگر شخصی به قتل‌عام متهم شود). کتاب مقدس به‌درستی شرایط گوناگونی را مشخص می‌کند که گرفتن جان انسان اخلاقی و عقلانی است؛ از جمله ازبین‌بردن تعداد زیادی از مردم توسط خود خدا در طول تاریخ (به‌عنوان‌مثال سیل در پیدایش ۶-۹). شریعت موسی شامل حداقل ۱۶ جنایات مرگبار بود. اگر حداقل یک مورد از قتل انسان در ذهن خداناباور از نظر اخلاقی قابل‌دفاع باشد، پس نمی‌توان خداوند را به دلیل تأیید این مورد مذکور متهم کرد. موضوع صرفاً از نظر اخلاقی مناسب‌بودن هر موردی است. دیگر بحث بر سر این نیست که آیا از نظر اخلاقی نیاز به مرگ یک شخص درست است یا خیر بلکه صرفاً این موضوع مهم است که این کار چه زمانی درست است.

یکی دیگر از عواملی که باید در تعیین اینکه آیا خداوند حقیقتاً می‌تواند دستور مرگ یک شخص را بدهد، به ماهیت کلی خود زندگی انسان مربوط می‌شود. اگر انسان‌ها دارای روح جاودانه هستند، پس کشتن جسمشان چراغ زندگی را خاموش نمی‌کند. همان‌طور که عیسی اعلام کرد: «دوستان به شما می‌گویم از کسانی که جسم را می‌کشند و بیش از این نتوانند کرد مترسید. به شما نشان می‌دهم از که باید ترسید: از آنکه پس از کشتن جسم قدرت دارد به دوزخ اندازد. آری به شما می‌گویم از اوست که باید ترسید!» (لوقا ۱۲، آیات ۴ و ۵). اگر زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد، پایان‌دادن به زندگی فیزیکی روی زمین در واقع پایان‌دادن به زندگی نیست، زیرا در زندگی پس از مرگ، وجود آگاهانه ادامه دارد. ازاین‌رو، دوباره این سؤال مطرح نیست که آیا ممکن است زندگی انسان در این حیات خاتمه یابد یا خیر، بلکه پرسش فقط این است که در چه شرایطی می‌توان زندگی را گرفت و چه کسی مجاز به گرفتن آن است.

قسمت مورد بحث در پیدایش ۲۲ یافت می‌شود. هدف بیان شده از این واقعه به میل خدا برای «آزمایش» ابراهیم مربوط می‌شود (پیدایش ۲۲: ۱)، به‌عنوان‌مثال، ابراهیم می‌تواند سطح ایمان خود به خدا را تشخیص داده و نشان دهد. دستور خدا به ابراهیم در این آیه یافت می‌شود: «گفت: پسرت را که یگانه پسر توست و او را دوست می‌داری، یعنی اسحاق را برگیر و به سرزمین موریا برو، و او را در آنجا بر یکی از کوه‌هایی که به تو خواهم گفت، چون قربانی تمام سوز تقدیم کن» (پیدایش ۲۲: ۲).

 سپس مجموعه‌ای از رویدادها در یک دوره سه‌روزه واقع می‌شود که به ابراهیم زمان کافی می‌دهد تا عمق ایمان و تعهد خود به خدا را در ذهن خود ارزیابی کند. یعقوب این ویژگی را برجسته می‌کند:

آیا پدر ما ابراهیم وقتی که پسر خود اسحاق را بر قربانگاه تقدیم کرد، با اعمال عادل شمرده نشد؟ آیا می‌بینی که ایمان با اعمال او همراه بود و ایمان به‌وسیله اعمال او کامل شد؟ و کتاب مقدس که می‌گوید: «ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی به شمار آمد.» و او را دوست خدا نامیدند. پس می‌بینید که انسان با اعمال عادل شمرده می‌شود، نه فقط باایمان.

توجه کنید که یعقوب طوری نوشت که گویی ابراهیم در واقع دستور (پیشنهاد) خدا را تکمیل کرد که نشان می‌دهد هدف، آزمایش ابراهیم برای اطاعت بود، بدون اینکه واقعاً عمل را کامل کند.

کتاب مقدس به‌وضوح تأیید می‌کند که خدا هرگز نیازی به عمل غیراخلاقی نخواهد داشت، از جمله قربانی‌کردن کودکان (لاویان ۱۸: ۲۱ و ۲۰: ۲). در کتاب پادشاهان، خدا بنی‌اسرائیل را به تقلید از رویه شنیع اموریان که فرزندان خود را به‌عنوان قربانی برای‌خدایان بت‌پرست خود تقدیم می‌کردند، محکوم کرد. او شدیداً اصرار کرد: «من به آنها دستور ندادم و به ذهنم خطور نکرد که این زشتی را انجام دهند» (مثلاً ارمیا ۳۲: ۳۵؛ ر.ک. ۱۹: ۵). به ذهن خدا خطور نکرده بود که واقعاً ابراهیم پسرش را بکشد. پس سؤال مهم اینجاست: آیا از نظر اخلاقی اشتباه است که خداوند ایمان و تعهد شخص را با دستوردادن به انجام یک عمل آزمایش کند، درحالی‌که در واقع قصد ندارد آن شخص را مجبور به انجام آن کند یا اینکه واقعا اجازه انجام آن کار را دهد؟

کتاب مقدس بهترین مفسر خود است، و اگر کسی صادقانه بخواهد به حقیقت برسد (یوحنا ۷: ۱۷)، آنچه را که خود کتاب مقدس برای رسیدن به این هدف ضروری می‌داند را باید انجام دهد؛ به‌عنوان‌مثال، فرد مجدانه به مطالعه، بررسی و سنجش شواهد کتاب مقدس بپردازد (اعمال رسولان ۱۷: ۱۱؛ دوم تیموتائوس ۲: ۱۵) و به‌این‌ترتیب می‌توان دریافت که آیا کتاب مقدس واقعاً با خود تناقض دارد و آیا خدا از نظر اخلاقی غیرمسئولانه رفتار می‌کند. نویسنده کتاب عبرانیان معضلی که دن بارکر مطرح کرده است را، حل می‌کند. ارزیابی او از اقدام ابراهیم در مورد پسرش را به‌دقت بخوانید:

به ایمان بود که ابراهیم هنگامی که آزموده شد، اسحاق را به‌عنوان قربانی تقدیم کرد؛ و او که وعده‌ها را پذیرفته بود حاضر شد پسر یگانۀ خود را قربانی کند، همان را که درباره‌اش گفته شده بود: «نسل تو از اسحاق خوانده خواهد شد.» ابراهیم چنین اندیشید که خدا قادر است حتی مردگان را زنده کند، و می‌توان گفت که به‌نوعی اسحاق را از مرگ بازیافت (عبرانیان.)۱۱: ۱۷-۱۹

توجه کنید که در ذهن ابراهیم، اسحاق مرده بود، یعنی کاملاً قصد داشت پسرش را طبق فرمان قربانی کند. بااین‌حال، نمی‌توان به‌درستی ادعا کرد که ابراهیم در موافقت با ارتکاب یک عمل غیراخلاقی محکوم است؛ چرا که او کاملاً معتقد بود که مرگ پسرش فوراً لغو خواهد شد. قوت این اعتقاد (که ویژگی اصلی ایمان بزرگ ابراهیم است) بیشتر در این نکته نهفته است که او به خدمتکارانش گفت: «همین‌جا نزد الاغ بمانید تا من و پسر بدانجا برویم، و پرستش کرده، نزد شما بازآئیم.»(عبرانیان و پیدایش ۲۲: ۵). ابراهیم کاملاً دریافته بود که ماهیت اخلاقی الوهیت، قربانی‌کردن کودک را تأیید نمی‌کند. اعلام قبلی خداوند، مبنی بر اینکه اسحاق کسی خواهد بود که خداوند از طریق او به وعده‌های خود به ابراهیم عمل خواهد کرد، دلیل کافی بود که خداوند عمل او را با برانگیختن اسحاق از مرگ دور خواهد زد.

پس از ارزیابی دقیق داده‌های متنی، ناگزیر به این نتیجه می‌رسیم که اگرچه خداوند به ابراهیم دستور داده است که فرزندش را به‌عنوان قربانی تقدیم کند، اما هدف از این فرمان صرفاً توانمندساختن ابراهیم برای تجلی قدرت ایمان و اعتماد به خدا بود و اینکه واقعاً به ذهن خدا خطور نکرده بود که ابراهیم پسرش را بکشد. اسحاق در واقع پیشگویی از آینده و آمدن مسیح بود. به طور باورنکردنی، ذات کامل خدا ایجاب می‌کرد که او خود را در شخص پسرش برای ما قربانی کند: «او که پسر خود را دریغ نداشت، بلکه او را در راه همه ما فدا ساخت… محبت خود را به ما این‌گونه ثابت کرد که وقتی ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد» (رومیان ۸: ۳۲؛ ۵: ۸).

۱ Kyle Butt and Dan Barker (2009), The Butt/Barker Debate, Apologetics Press, https://apologeticspress.org/catalog/product_info.php/products_id/952.
2 Dave Miller (2002), “Capital Punishment and the Bible,” https://apologeticspress.org/articles/1974.
3 i.e., an act that is not morally wrong; physical altercations and taking human life are not inherently morally wrong (cf. 1 Kings 20:37).

انجمن دفاعیات مسیحی عصا

براي تكميل فرم نظرخواهى روى دكمه زير كليك كنيد. پيشاپيش از زمانى كه براى شركت در اين نظرخواهى صرف مى كنيد متشكريم.